نفس نفس تو سینه حبس

نفس برای من به جرمه قفس

 حرفه من بی نفس

بی صدا

پر ازغم

دله من سنگ

چقدر دله تنگ

دم از دله تنگ زدن

ممنوع

حرفه تنهایی گفتن

به شرط رفتن، آزاد

رفتن به خاطره دیدن

دیدنه مهمونی خاطره ها

آهای خاطراتم کجایید؟!

همه برگردید

آماده ام،من آمده ام

مهییای یک سفر

رفتن به عمق قصه ها

با این همه غصه

چه خوشه دسته من

خسته نشدی؟!باز بنویس از غم

نگاه کن به ساعته رو دستت

صفحش صاف وبی عقربه

درست عینه خودت بی دغدغه

راحت شو

راحت باش،هرچه دله سرخوشت خواست

ببین،بنویس بعدا صدا کن

اما نفس ممنوع بی تبصره

این قانون طبیعته،استثنا واسه تو

حتی شما دسته من!