بعضی از ما آدما موقعه ی خداحافظی دمه رفتن به جای اینکه بگیم "حداحافظ" و از طرفمون خداحافظی کنیم،تازه دمه در خونه ی طرف یاده یه سری حرفایی میفتیم که تو اون چند روز یا چند ساعتی که پیشه صابخونه بودیم،نبودیم.

این بعضی از آدما دم خداحافظی از آسمون و زمین و در و دیوار بهم میبافن که یه کم بیشتر با صابخونه حرف بزنن،دلشون نمیاد بگن "خداحافظ" ،شاید بخاطر اینکه از فرداشون خبر ندارن که آیا بازم میتونن همدیگه رو ببینن یا نه و یا شاید هم بخاطر اینکه تا اون موقع که تو خونه بودن از حضور صابخونه غافل بودن!
وقتی به خودمون میام که وقت رفتنه،میگیم بذار این چند لحظه رو غنیمت بشماریم شاید که... واسه همینم 2 ساعت حرف میزنیم.
این اخلاق بعضی از آدما بماند.اینو دریاب:
تو ماه خدا بازم همون بعضی از ما آدما اولش حواسمون به هیچی نیست!
هی صاحبخونه بهمون تعارف میزنه که آهای بنده ی من بفرما مناجات،بفرما دعای سحر ،بفرما قرآن بخون،بفرما نماز مستحبی،اما ای دله غافل که هنوز یخمون وا نرفته،هنوز تو فکر در و دیوار و سحری و افطاری و افطاری رفتن و ایناست !
البته البته بعضی وقتا ما وقتی که مهمونی میریم از روی صابخونه خجالت میکشیم و کم غذا میخوریم و سراغ میوه و شیرینیم که اصلا نمیریم اینو به خاطر این گفتم که بگم ممکنه بعضی از ماها بخاطر خجالت از وری خدا تو مهمونیش جرات رفتن به سمت چیزایی رو که بهمون تعارف میکنه نداریم؛یعنی رومون نمیشه که به سمت قرآنشو مناجاتو حرف زدن باهاش بریم .
اما اون مهربونتر از این حرفاست که بخواد ما رو برونه بلکه ما رو خجالت میده که خجالت نکشیم"صد بار اگر توبه شکستی باز آی"
این حرفا مال همون روزای اوله ،که بماند
اما
حرف از حرفای دم دره ،دم رفتن ،همون حرفایی که تازه موقعه ی خداحافظی یادمون میفته درست دمه دمه در.
"حرفهای ما هنوز نا تمام 
تا نگاه میکنی وقته رفتن است
باز همان حکایت همیشگی
و ناگهان چقدر زود دیر میشود"
آره خیلی زود دیر شد ۲۸ روز طول کشید که زود دیر بشه!دارن در و میبندن!
حکایت همینه ، الآن که خدا داره مهموناشو بدرقه میکنه ،روزه دارا دارن از مهمونی خدا خداحافظی میکنن،کلی حرف یادمون میاد که بخدا بگیم. درست دم خداحافظی! موقعی که دارن در ِ ضیافت خدا رو میبندند یادمون میفته که مناجات کنیم،قرآن بخونیم،دعای سحر بخونیم،و خیلی کارای دیگه که تو ماهه مهربون خدا میشد انجام بدیمو غافل بودیم!
کلا ً تازه دم عید فطر یاد حرف زدن تو سحرا ی ماهه مبارک میفتیم که دیگه ماه به آخر رسیده و موقعه حرف زدن نیست موقعه شنیدنه ؛یعنی شنیدن پاداشی که خدا برامون در نظر داره حالا یکی بیشتر یکی کمتر بالآخره بهمون میدن ،چون از دم خونه ی کریم رفتن غیر از این انتظار نیست ؛یعنی دست خالی برنگشتن!!!!
تو این همه روزای خدا تو ماهه خدا کم باهاش حرف زدیم و الآن که دارن در و میبندند دستمونو میذاریم لای در که تو رو بحق صاحبخونه در و نبندین که من کلی کار دارم،کلی حرفای نگفته،کلی درد دل .اگه من تغییر نکرده باشم ای خدا چطور تا ماه رمضون سال آینده صبر کنم ؟ گیرم که صبرهم کردم اما نکنه که از اون آدمایی بشم که اصلا منتظر اومدنه ماهه مهمونیت نیستن؟!(الا ما رحم ربی)
اینا همون حرفایی که موقعه خداحافظی یاده ما آدما البته بعضی هامون میفته چون که هستن کسانی که حسابی تو ماهه خدا کیف کردن...
خدا کنه به حرمت همین یه شبه باقی مونده از ماهه مهربون خدا دسته ما رو هم بگیرنو نذارن که دستمون لای در بمونه و دستمون گیر باشه و به جایی بند نشه!

امشبی را غنیمت شمریم









تاعیدمون مبارک باشه









