پاييز

پاييز وهواي دل من
هواي سرد و نگاه تو
دلم ميشكند
....به روي دستان تو پر وبال ميزند
طاقت ندارم
عاقبت ندارم باتو
حرفي
سكوت ميكنم...
سكوت تمام احساس من است
پاييز و هواي دلدادگي
من و هواي نداري
چقدر اينجا دلت سرده

خداوندا !

آفریدی

آفریدم

تو قطره ای باران

من چشمان خیسم را

باران در تابستان تو !

ابرها در بهار خیال من

چرا من تَر می بینم

من تو را نمی بینم...

بی کسی!!

من" تو "ندارم

عادت" او "ندارم

نه غم دارم، نه عشق

به هر دو رضایت داده ام

که جا ندارم

نه در قلب تو

نه به عشق او

...امیدوار

به امید دیدار...