نقطه چين... و چند نقطه

چه تنها و غريب در دنياي فريب

عزيز ِ مردم ِحقير،صفاي دل به كنايه و دليل

خسته شديم از اين همه بحث و جدل

صفات آدميان جليل

به استعاره رسيده به ملت قليل

فرار ِ حقيقت ،قرار ِ اسارت

جمله هاي پاورچين ،انتهاي كلام نقطه چين...

آنكه بديد و بدريد چه آنكه نديد و خريد

جمله آدم هاي غريب

عاقبت ديدن ِ نكته هاي عجيب

مي شود انساني با نماي آدمي

نمي از باران سرد تابستاني

 

 

 

حسرت فاصله ها

به روزگار خود خندیدم

پرُ از آه و اشک

هیچکسی در خودم ندیدم

در صدای موسیقی مرگ

ناله ی من گم شد!

صدای دریای دلم در فاصله کم شد

روز خوش ِ زندگی  چه زود شب شد

صدای خنده ی من خار چشم مردم شد

نیایش های هر از گاه فاصله انداخت

از من تا خدا فاصله ها جدا

صدای موسیقی مرگ ترانه ی زندگی شد

دعا پشت ِ اشک

نفرین پشت ِ آه

سبب دلبری از خدا نشد

صدای خالق ِ خود را فراتراز آرزوها دیدم

هیچکسی به جز خود ندیدم

صدای من در موسیقی مرگ گم شد

نیایش های هر از گاه ِ من در فاصله ها کم شد

4 در 4

 

روز ميلاد من

روز مرگ آرزوها

انتشار ثانيه ها

ساعت حضور من

در امتداد ناپيدا

چهار روز پي در پي و داغ

تيرماه

حسرت و احساس شعله ماه

اسم من هم نام تو

بي احساس

آمدم دنيا

احساس  یا  احسان

لحظه اي عذاب

شايد هم خواب

بيدار و خسته

تشنه ي عطش

غصه ي سي ساله

واژه هاي غريبه

تبريك و تآنه  هم قرينه

يك آيينه، يك عمر پسنديده

تا کجا از خودم رنجینده

از تو/ از من

سرزمین مادری

عشق و سرگردانی

هوس ِشب های تابستانی

همه را به یکباره

باز پس خواهم گرفت

از تو نه

از خود ِتو

که گاهی هستی

بی پروا و شفاف

مثل بازگشت من

به سرزمین مادری

سرزمین رفتار های ناگهانی

باز پس خواهم داد

باز پس خواهم گرفت