اي خاطراتم كجاييد؟!

بياييد!

چه شبها كه ميهماني دارم

بی حضورتان

حوالي غروب جزيره

نزديك كشتي به گِل نشسته

در ساحل تكه تكه دلم

در تدارك حضور لحظات از دست رفته

به فكر استقبال كاروان از ياد رفته

به فكر چيدمان ميهمانان

يك ضيافت اساسي براي همنفسي

دل به دل،سفره سفره،اشك در اشك

يك سفره آه،براي آخر ميهماني

سبد سبد دلتنگي با طعم جدايي

بيش از اين منتظرم نگذاريد خاطره ها!

به سراغم بياييد

كمي نزديكتر

كه نزديك است سرد شود

و

از چشم بيفتد

جسم داغ من

بياييد،كجاييد؟!